loading...
همه چیز در موردخلیفه دوم عمر بن خطاب
شیخ بهزاد منصوری بازدید : 96 چهارشنبه 08 مرداد 1393 نظرات (0)

جهل عمر بن خطاب به مفاد کلمات !!!

اول :

1- عمر بن خطاب از مردى پرسيد: چطورى؟ گفت: از مردمى هستم كه فتنه را دوست دارد و حق را مكروه و بر چيز نديده گواهى ميدهد، پس دستور داد كه او را زندانى كنند پس على عليه السلام فرمان داد او را برگردانند و فرمود:

مال و فرزند را دوست دارد و خداوند تعالى ميفرمايد:""انما اموالكم و اولادكم فتنه"" جز اين نيست كه اموال و فرزندان شما فتنه و آزمايش است براى شما و مرگ را مكروه دارد و حال آنكه آن حق است و شهادت ميدهد كه محمد پيامبر خدا است و او را نديده پس عمر... دستور داد او را آزاد كنند و گفت " الله يعلم حيث يجعل رسالته. 


دوم :


2- از حذيفه بن يمان روايت شده كه گفت:  با عمر بن خطاب ملاقات كرد پس عمر گفت به او:  پسر يمان چگونه صبح نمودى، پس گفت ميخواهى چطور صبح كنم، بخدا قسم صبح كردم در حاليكه حق را مكروه دارم و فتنه را دوست و شهادت ميدهم بچيزي كه نديده ام آن را و نگه ميدارم غير آفريده را و بدون وضو نماز ميخوانم و براى من در روى زمين چيزي است كه براى خدا در آسمان نيست. پس عمر خشمگين شد براى سخنان حذيفه و فورا برگشت و حال آنكه كار مستعجلى داشت و تصميم گرفت كه حذيفه را براى اين گفتارش اذيت كند پس در همان ميان كه در راه بود. بر على بن ابيطالب عليه السلام گذشت پس على عليه السلام آثار خشم و غضب در چهره او مشاهده كرد فرمود: 

اى عمر چه امرى تو را خشمگين نموده: گفت برخورد كردم در حاليكه حذيفه بن يمان را پس باو گفتم چگونه صبح كردى؟ گفت صبح كردم در حاليكه از حق خوشم نميايد فرمود: راست گفت مرگ را ناخوش دارد و آن حق است گفت:

ميگويد: فتنه را دوست دارم، فرمود: راست گفت مال و فرزند را دوست دارد و خداوند تعالى ميفرمايد:""انما اموالكم و اولادكم فتنه"" گفت يا على ميگويد:

و شهادت ميدهم به چيزي كه نديده ام فرمود راست ميگويد: شهادت بيكتائى خدا و مرگ و بعث و قيامت و بهشت و جهنم و صراط ميدهد و هيچكدام آنها را نديده. پس گفت: اى على ميگويد كه من حفظ ميكنم غير آفريده را فرمود: راست ميگويد: حفظ ميكند كتاب خداى تعالى را و او مخلوق نيست گفت: و ميگويد من بدون وضو نماز ميخوانم فرمود:

راست ميگويد: صلوات ميفرستد بر پسر عمويم رسول خدا بدون وضو و صلوات بر او بدون وضو جايز است پس گفت:

اى ابو الحسن چيز بزرگتر از همه اينها گويد فرمود:

چیست آن؟

 گفت: گويد كه من در روى زمين چيزى دارم كه خدا در آسمان ندارد فرمود: راست گفت زيرا او زن و فرزند دارد و خداوند منزه و عاليست از داشتن زن و فرزند. پس عمر گفت: نزديك بود كه پسر خطاب هلاك شود اگر على بن ابيطالب نبود. 

سوم:

3- روايت شده كه مردى را آوردند پيش عمر بن خطاب... كه از او كارى سر زده بود و آن اين بود كه به گروهى از مردم گفت بود كه به او گفته بودند چگونه صبح كردى گفته بود صبح كردم در حاليكه فتنه را دوست دارم و حق را دوست ندارم و يهود و نصارى را تصديق ميكنم و ايمان دارم به چيزي كه نديده ام و اقرار ميكنم به چيزي كه خلق نشده پس عمر فرستاد نزد على عليه السلام پس چون آمدند سخنان آنمرد را بازگو كردند: فرمود راست گويد، فتنه را دوست دارد و خداوند تعالى فرمايد:""انما اموالكم و اولادكم فتنه"" و حق را مكروه دارد يعنى مرگ را و خداوند تعالى فرمود:""و جائت سكره الموت بالحق"" و آمدسكرات مرگ بحق، و يهود و نصارى را تصديق ميكند خداوند تعالى فرمود:""و قالت اليهود ليست النصارى على شى ء و قالت النصارى ليست اليهود على شى ء"" يهود گفتند نصارى بر چيزى نيستند و نصارى گفتند يهود بر چيزى نيست و ايمان دارد به چيزي كه نديده آن را. ايمان بخداى عز و جل دارد و اقرار ميكند به چيزي كه خلق نشده يعنى ساعت قيامت پس عمر گفت" اعوذ بالله من معضله لا على لها " پناه ميبرم بخدا از مشكله ايكه نباشد على براى آن. 


چهارم :


4- حافظ ابن شيبه و عبد بن حميد، و ابن المنذر از ابراهيم تميمى نقل نموده اند گويد:

مردى پيش عمر گفت بار خدايا مرا از قليل قرار بده پس عمر گفت اين چه دعاء است. آن مرد گفت من شنيدم كه خدا ميگويد:

""و قليل من عبادى الشكور"" و اندكى از بنده گان من سپاسگذارند و من از خدا ميخواهم كه مرا از اين قليل قرار دهد. پس عمر گفت: " كل الناس افقه من عمر " همه مردم از عمر داناترند. 

و در لفظ قرطبى: آمده " كل الناس اعلم منك يا عمر " همه مردم داناترند از تو اى عمر، و در تعبير زمخشرى است" كل الناس اعلم من عمر " تمام مردم داناتر از عمرند.

یب

 

مدارك اين قضيه

تفسير قرطبى ج 14 ص 277

خَطَبَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ: أَلَا لَا تُغَالُوا فِي صَدُقَاتِ النِّسَاءِ فَإِنَّهَا لَوْ كَانَتْ مَكْرُمَةً فِي الدُّنْيَا أَوْ تَقْوَى عِنْدَ اللَّهِ لَكَانَ أَوْلَاكُمْ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، مَا أَصْدَقَ قَطُّ امْرَأَةً مِنْ نِسَائِهِ وَلَا بَنَاتِهِ «1» فَوْقَ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أُوقِيَّةٍ. فَقَامَتْ إِلَيْهِ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: يَا عُمَرُ، يُعْطِينَا اللَّهُ وَتَحْرِمُنَا! أَلَيْسَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى يَقُولُ: (وَآتَيْتُمْ إِحْ
داهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً)؟ فَقَالَ عُمَرُ: أَصَابَتِ امْرَأَةٌ وَأَخْطَأَ عُمَرُ. وَفِي رِوَايَةٍ فَأَطْرَقَ عُمَرُ ثُمَّ قَالَ:

كُلُّ النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْكَ يَا عُمَرُ!

الكتاب: الجامع لأحكام القرآن = تفسير القرطبي/المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبي بكر بن فرح الأنصاري الخزرجي شمس الدين القرطبي (المتوفى: 671هـ)/تحقيق: أحمد البردوني وإبراهيم أطفيش/الناشر: دار الكتب المصرية - القاهرة/الطبعة: الثانية، 1384هـ - 1964 م/عدد الأجزاء: 20 جزءا (في 10 مجلدات)/[ترقيم الكتاب موافق للمطبوع، وهو مذيل بالحواشي، وضمن خدمة مقارنة تفاسير]
الكتاب مرتبط بنسختين مصورتين، إحداهما موافقة في ترقيم الصفحات (ط عالم الكتب)، والأخرى هي ط الرسالة بتحقيق الدكتور عبد الله بن عبد المحسن التركي/ تفسیر قرطبی ج 5ص99 باب سوره نساء آیات 20 و 21
ا

عمر رضي الله تعالى عنه مر على حائط فيه فتية من الأنصار يشربون الخمر، فتسور الحائط بعد أن تبين له أن هناك سكارى خلفه، فداهمهم وأنكر عليهم، فقالوا: يا أمير المؤمنين! قد جئنا بواحدة -وهي شرب الخمر- وجئتنا بثلاث: وهي أنك تجسست، والله قد نهى عنه، وقال الله تعالى: {حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا} [النور:27] ولم تستأنس، وقال: {وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا} [البقرة:189] وأنت تسورت علينا الحائط، فرجع عنهم وهو يقول: كل الناس أفقه منك يا عمر.

الكتاب: سلسلة محاسن التأويل/المؤلف: أبو هاشم صالح بن عوّاد بن صالح المغامسي/مصدر الكتاب: دروس صوتية قام بتفريغها موقع الشبكة الإسلامية/[  الكتاب مرقم آليا، ورقم الجزء هو رقم الدرس - 73 درسا] /سلسلة محاسن التأويل ج 60ص7


  5- زنى آمد پيش عمر... و گفت: اى رهبر مسلمين: به درستي كه شوهر من روزها را روزه ميدارد و شبها به عبادت ميپردازد پس عمر گفت به ان زن:

 خوب مردي است شوهر تو و در مجلس عمر مردي كه نامش كعب بود نشسته بود گفت اى پيشواى مومنين اين زن از كار شوهرش در دورى از او  و همخوابگى و آميزش شكايت ميكند پس عمر گفت چنانچه سخن او را فهميدى قضاوت ميان آنها نما. پس كعب گفت شوهر او را حاضر كنيد پس فورا او را آوردند پس گفت اين زن از تو شكايت ميكند. گفت: آيا در امر غذا و خوراک شكايت دارد گفت: بلكه در امردورى تو از آميزش و همخوابگى با او، پس زن اين دو بيت را سرود: 

يا ايها القاضى الحكيم انشده الهى خليلى عن فراشى مسجده

اى قاضى درست كار سوگند بده او را كه آيا رفيق و همسر مرا مسجدش از آميزش من غافل كرده است. 

نهاره و ليله لا يرقده فلست فى امر النساء احمده

روز و شبش به خواب نمي رود پس من نيستم كه در امر زنها او را سپاس كنم پس شوهرش انشاد كرده و گفت: 

زهدنى فى فرشها و فى الحلل انى امرو اذهلنى ما قد نزل

بازداشته مرا در آميزش و همخوابگى او و در زينتها چون كه من مردى هستم كه پريشان كرده مرا آنچه نازل شده 

فى سوره النمل و فى سبع الطول و فى كتاب الله تخويف يجل

در سوره نمل و در هفت سوره بزرگ و در كتاب خدا بيم است كه ميترساند پس قاضى باو گفت: 

ان لها عليك حقا لم يزل فى اربع نصيبها لمن عقل

فعاطها ذاك ودع عنك العلل

بدرستيكه براى او بر تو همواره حقى است در چهار شب نصيب و حظ او است براى كسي كه عاقل باشد و بفهمد. پس اين حق را باو بده و ترك كن از خودت عذرها را سپس گفت: خداوند تعالى براى تو حلال كرده از زنها دو تا و سه تا و چهار تا را پس براى تو است سه شبانه روز و براى اوست يكروز و شب پس عمر... گفت من نميدانم از كدام يك شما تعجب كنم آيا از سخن زن يا ازحكم و قضاوت تو در بين آنها، برو كه من تو را والى بصره نمودم. 

صورت ديگر

قتاده  شعبى روايت شده كه گويند: زنى آمد نزد عمر و گفت شوهر من شبها را بعبادت قيام ميكند و روز را روزه ميگيرد، پس عمرگفت: هر آينه نيكو گفتى درود بر شوهرت را. پس كعب بن سوار گفت: هر آينه شكايت از شوهرش دارد عمر گفت چطور، گفت: ادعا ميكند كه براى او از شوهرش بهره اى نيست گفت: پس اگر اين گونه فهميدى قضاوت كن ميان آنها پس گفت اى رهبر مسلمين خداوند حلال رده براى او از زنها چهار تا پس براى آنزن از هر چهار روز يكروز است و از هر چهار شب يك شب. 

 در تعبير ابى عمر در استيعاب است كه زنى شكايت كرد از شوهرش بعمر پس گفت: كه شوهر من شب قيام ميكند بعبادت و روز را روزه ميدارد و من خوش ندارم كه شكايت از او بتو نمايم چونكه او عمل بطاعت خدا ميكند پس عمر نفهميد از آن زن.

و در لفظ ديگرى براى او عمر بكعب بن سوار گفت: لازم كردم بر تو كه بين آنها قضاوت كنى چونكه تو از كار او چيزى فهميدى كه من نفهميدم تا آخر. 

ابو عمر گويد: اين مشهور است. 

و ازشعبى روايت شده: كه زنى آمد پيش عمرو گفت اى امير مومنان مرا كمك كن بر شوهرم كه شب نمى خوابد و روز روزه ميگيرد گفت: پس بمن چه دستور ميدهى آيا مرا فرمان ميدهى كه منع كنم مرديرا از عباده پروردگارش .!!

 

پایان

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
هزاران مطلب در مورد جناب عمر بن خطاب
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • دل آسماني
  • حديث
  • پايگاه اطلاع رساني مدرسه علميه صادقيه هرات
  • سايت امام هادي (ع)
  • امام باقر (ع)
  • پايگاه اطلاع رساني سراسري اسلامي ( پارسا )
  • آستان قدس رضوي
  • اسلام
  • حوزه
  • پايگاه مسجد مقدس جمکران
  • شبكه المجتبي الاسلاميه
  • پايگاه اطلاع رساني حضرت معصومه (س)
  • بازسازي بقيع
  • سايت التوحيد (افشاء ماهيت وهابيت)
  • رهبران شيعه
  • مؤسسه جهاني سبطين عليهما السلام
  • شبکه اطلاع رساني امام حسين (ع)
  • سايت ساقي علمدار
  • سايت وهابيت و اسلام
  • پايگاه جامع معرفي دشمنان اهل بيت
  • كتابشناسي اسلامي
  • محاكمه
  • شبکة الشيعة العالمية
  • سايت پاسخگو
  • ابوتراب
  • پايگاه اطلاع رساني شيعيان
  • اهل سنت
  • سايت تخصصي اديان نيوز
  • سايت آيت الله السيد علي حسيني ميلاني
  • بهشت ارغوان
  • حقيقت بهائيت
  • پايگاه تخصصي وهابيت شناسي
  • اسلام پرس
  • تالار نداي شيعه، منتظران حضرت مهدي عج
  • پرسمان دانشجويي - وهابيت
  • انجمن مرکز نشر اعتقادات
  • وب سايت ختم قرآن مجيد
  • گفتگوي آرام ميان شيعه و سني
  • دانلود سریال جدید
  • قیمت روز خودروی شما
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • نظرسنجی
    اگر خلافت امیر المومنین علی غصب نمیشد آیا این وضع دینی واجتماعی امروزی باقی بود یا نه ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 54
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 40
  • باردید دیروز : 26
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 184
  • بازدید ماه : 884
  • بازدید سال : 7,683
  • بازدید کلی : 61,838